محل تبلیغات شما



گر دایره ی کوزه زگوهر سازند               از کوزه همان برون تراود که در اوست.       (بابا افضل)

با سیه دل چه سود گفتن وعظ            نرود میخ آهنین در سنگ        (سعدی)

هر دم که دل به عشق دهی خوش دمی بود       در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست       (حافظ)

چنین است رسم سرای درشت         گهی پشت به زین و گهی زین به پشت          (فردوسی)

امیدوار بُوَد آدمی به خیر کسان           مرا به خیر تو امید نیست ، شر مرسان          (سعدی)

صوفی نشود صافی ، تا در نکشد جامی             بسیار سفر باید ، تا پخته شود خامی       (سعدی)

در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب          یارب مباد آن که گدا معتبر شود           (حافظ)

در محفل خود راه مده همچو منی را           افسرده دل افسرده کند انجمنی را         (قائم مقام)

مرو به هند و بیا با خدای خویش بساز     به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است   (صائب اصفهانی)

خلوت دل نیست جای صحبت اضداد          دیو چو بیرون رود فرشته در آید        (حافظ)

زلیخا مرد از این حسرت که یوسف گشته زندانی،         چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی   (صائب اصفهانی)


1- آدم که سوار شتر مره از هیلوک هیلوکش نمترسه

Adam ke sovar shotor mara ez heyluk_ heylukes nametarsa

واژگان: مره: می شود       هیلوک هیلوک : راه رفتنشتر         نمترسه: نمی ترسد

مفهوم کلی: کسی که سوار شتر می شود از بد راه رفتنش نمی ترسد. یعنی کسی که کار مهمی را شروع می کند، از مشکلات احتمالی و اظهار نظر های بی مورد مردم نمی ترسد.

مورد استعمال: در نصحیت یا دفاع از کسانی که دست به کارهای مهم میزنند،ولی از سختی های آن وحشت دارند ،به کار می رود.

2_ آواز دهل شنفتن از دیر خوشه

Avaze dohol shonoftan ez dir khuse

واژگان: شنفتن : شنیدن        دیر :دور       خوشه : خوش است

مفهوم کلی: آواز شتر شنیدتن از دور خوش است. کنایه از اینکه ،محاسن و مکارمی که به افراد نسبت می دهند ، اغلب از اغراق برخودار است.

مورد استعمال: وقتی می گویند که با تعریف و تمجید بیش از حد دیگران روبرو می شوند. نظیر ابیاتی که می آید :

باشد از دور خوش به گوش مجاز       از من آوازه از دهل آواز

حدیقه سنایی

زاهد گوید بهشت با حور خوش است        من می گوییم با آب انگور خوشست

این نقد بگیر و دست از آن نیسه بدار            آواز دهل شنیدن از دور خوشست

رباعیات خیام

3_ از حموم میی بار به خنی شییت از رخت شستن میی بار به خنه مارت

Ez hammum miyi bar be khaney shiyet ez rakht_shostan miyi bar be khaney mare

واژگان: میی: می آیی      بار: برو        خنی : خانه       شییت : شویت        مارت: مادرت

مفهوم کلی: وقتی از حمام می آیی برو به خانه شوهرت ،وقتی از جامعه شویی می آیی برو به خانه مادرت. با توجه به اینکه در قدیم منازل دارای حمام ولوله کشی آب نبوده ، ن از حمام عمومی و آب چشمه و قنات استفاده می کرده اند. شاید این مثل بدان جهت شایع و رایج شده که بعد از استحمام زن پاکیزه است ودر چشم شوهر بیشتر جلوه می کند.ولی بعد از کار لباسشویی زن خسته و نالان و نیز ژولیده و گرسنه است و در چنین وضعی مادر بهتر او را تیمار می کند.

مورد استعمال: به عنوان یک تجربه اخلاقی _ رفتاری ، در مقام نصیحت بیان می شده است.

4_ و دی غلوم مل شمس ممنه

Ve dikun qolum molle_shams memana

واژگان: و: به       دی: دکان         غلوم: غلام فرزند ملا شمس نام مردی است     ممنه: می ماند مفهوم کلی: به دکان غلام ملا شمس می ماند. یعنی ، بس که شلوغ ودر هم ریخته است، مغازه غلام ملا شمس می ماند. مورد استعمال:در مورد جاهای به هم ریخته و شلوغ به کار می رود و از آنجا ریشه گرفته است که حدود سالهای (1325 تا 1345) پیرمردی متدینی به نام غلام ملا شمس در خیابان بیهق شهرستان سبزوار مغازه داشت. در مغازه این پیرمرد همه نوع جنس ، از جمله انواع کتب و نوشت افزار وجود داشت. ولی بسیار در هم پاشیده و نامنظم در کف دکان بخش شده بود و مرحوم غلام که به غلوم »معروف بود، روی اجناس و لوازم دکانش می نشست و معامله می کرد. با وجود کهولت سن با هوش بود و چیزی که می خواستی به راحتی در میان اشیای بهم ریخته پیدا می کرد.شلوغی دکان غلوم در زمان حیات او نیز در بین مردم مثل شده بود. خدایش رحمت کناد که او از شلوغی دنیای فانی رست ودنیای ما همیشه چون دکان اوست.


از زاویه ای دیگر ضرب المثل ها را می توان در چند قالب کلی قرار داد:

1 - برخی از ضرب المثل ها ریشه مذهبی دارند . تشابه معنایی این ها با برخی آیات و روایات بیانگر همسویی آن ها با فرهنگ دینی است . این مطلب امری بدیهی و طبیعی است، زیرا در جوامع مذهبی، یافته ها، اعتقادات، خواسته ها و بایدها و نبایدها علی الاصول نمی تواند ماهیتی غیر مذهبی داشته باشد .

بر همین اساس، ضرب المثل های زبان فارسی که در حقیقت همان فرهنگ عامه مردم مسلمان کشورمان است، همسویی خاصی با فرهنگ دینی و عرف پسندیده پیدا کرده است . اگر چه بعضا ریشه در سرزمین سایر ملت ها دارد . در میان ضرب المثل های فارسی زبان، مصادیق متعددی در این مفهوم قرار می گیرند . برای مثال، ضرب المثل معروف از تو حرکت از خدا برکت » بهترین چار چوب را برای توکل به خدا» در زبان عامه نشان می دهد .

یا ضرب المثل بهشت به سرزمین آن نمی ارزد» ، گویای زشتی منت پس از احسان می باشد . چنان که خداوند متعال یکی از اوصاف انفاق کنندگان در راه خدا را همین ویژگی می داند که اموال خود را انفاق می کنند و سپس منت و آزادی بر دیگران روا نمی دارند .

ده ها ضرب المثل را می توان در این قالب قرار داد .

2 - بسیاری دیگر از ضرب المثل های زبان فارسی اگر چه چنین پیوند مستحکمی با مبانی دینی ندارد، اما با واسطه، پیوندی قابل توجه با مبانی دینی پیدا خواهند کرد . این ضرب المثل ها در قالبی قرار می گیرند که آن را می تواند عرف های نیکو» نام نهاد . در حقیقت تجربه سالیان طولانی یک ملت این دسته از ضرب المثل ها را ساخته و پرداخته و در السنه مردم انداخته است مانند: آمده ایم و نیز خواهیم رفت » ; و یا برای یک دستمال، قیصر را آتش می زند» .


ضرب‌ المثل‌ مدیریتی شماره۱ از جامایکا

قبل از آنکه از رودخانه عبور کنی، به تمساح نگو "دهن گنده".

تفسیر: تا وقتی به کسی نیاز داری، او را تحمل کن و با او مدارا کن.

ضرب‌ المثل‌ مدیریتی شماره۲ از هاییتی

اگر میخواهی جوجه‌هایت سر از تخم بیرون آورند ، خودت روی تخم‌مرغ ها بخواب.

تفسیر: اگر به دنبال آن هستی که کارت را به بهترین شکل انجام دهی آن را به شخص دیگری غیر از خودت مسپار.

ضرب‌ المثل‌ مدیریتی شماره۳ کشورهای لاتین

یک خرگوش احمق، برای لانه‌ی خود سه ورودی تعبیه می‌کند.

تفسیر: اگر خواهان امنیت هستی، عقل حکم می‌کند که راه دخالت دیگران را در امور خودت بر آن‌ها ببندی

ضرب‌ المثل‌ مدیریتی شماره۴ از آفریقا

هر سوسک از دید مادرش به زیبایی غزال است.

تفسیر: معادل فارسی اش می شود ، اگر در دیده‌ی مجنون نشینی ، به غیر از خوبی لیلی نبینی.

ضرب‌ المثل‌ مدیریتی شماره۵ از روسیه

بشکه‌ی خالی بلندترین صدا را ایجاد می‌کند.

تفسیر: هیاهو و ادعای زیاد نشان از تهی بودن دارد.

ضرب‌ المثل‌ مدیریتی شماره۶ از اسپانیا

برای پختن یک املت خوشمزه ، حداقل باید یک تخم‌ مرغ شکست.

تفسیر: بدون صرف هزینه به نتیجه‌ مطلوب دست نخواهی یافت

ضرب‌ المثل‌ مدیریتی‌ شماره۷ از روسیه

هر که چاقوی بزرگی در دست دارد، وماً آشپز ماهری نیست.

تفسیر: دسترسی به امکانات مطلوب ضامن موفقیت نیست.

ضرب‌ المثل‌ مدیریتی‌ شماره۸ از ژاپن

اگر می خواهی جای رئیس ات بشینی پس هلش بده بره بالا

تفسیر: برای پیشرفت زیر آب کسی رو نزن.


مردی تعریف می‌کرد که شخصی استفراغ کرده و چهل کلاغ از گلوی او بیرون آمده است. حقیقت موضوع را از آن شخص پرسیدند گفت : خیر من نبودم فلان کس استفراغ کرده است آن هم نه چهل کلاغ بلکه سی و نه کلاغ . نزد او رفتند و موضوع را از او پرسیدند گفت :خیر من نبودم فلان کس بوده آن هم نه سی و نه کلاغ بلکه سی و هشت کلاغ و همین طور این سوال ادامه پیدا کرد تا رسیدند به آن کسی که گفته بودند یک کلاغ استفراق کرده است و چون از او پرسیدند گفت :اری من استفراغ کرده‌ام و چیز کوچک سیاه رنگی از گلویم بیرون آمده است ولی به شکل کلاغ بود نه خود کلاغ.


 یکی از فرماندهان نادرشاه افشار مردی ظالم و زورگو بود و امان مردم را بریده بود در حالیکه مردم بیچاره منطقه بیش از سایر نقاط مالیات می پرداختند. این بود که دیگر خسته شده بودند و به نادر شکایت بردند تا مگر چاره‌ای بیندیشد و آنها را نجات دهد. نادر حرف مردم را گوش کرد و پیغامی برای فرمانده فرستاد تا کمی هوای مردم را داشته باشد. جناب فرمانده یکی دو روزی حرف نادر را گوش کرد، اما پس از چند روز دوباره به جان مردم افتاد به ناچار مردم دوباره به نادر شکایت کردند. شاه افشار که تعصب خاصی داشت و دوست نداشت از فرمانش سرپیچی شود دستور داد تا فرمانده ظالم را به مرکز بیاورند. چون او را آوردند، نادر فرماندهان دیگر را هم خبر کرد و دستور داد چند دیگ آش درست کنند و فرمانده ظالم را قطعه قطعه کنند و در دیگ آش بیندازند، آن گاه به هر فرمانده یک کاسه آش داد و در آخر رو به فرماندهان کرد و گفت: هر کس به مردم ظلم و تعدی کند همین آش  است و همین کاسه.


حاکمی برای جبران خطای فردی سه راه را برای او انتخاب کرد: یا ۱۰۰ ضربه چوب بخورد یا یک من پیاز بخورد یا اینکه ۱۰۰ تومان پول بدهد. مرد گفت: پیاز را میخورم .یک من پیاز برای او آوردند .مقداری از آن را که خورد دید دیگر نمی‌تواند بخورد گفت : پیاز نمیخورم چوب بزنید.به دستور حاکم اورا کردند. چند ضربه چوب که زدند گفت: نزنید پول می‌دهم . او را نزدند و ۱۰۰ تومان را داد.


 درویشی بود که در کوچه و محله راه می رفت و می خواند: هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی، اتفاقاً زنی مکاره که صدای درویش را شنیده بود گفت: من پدر این درویش را در می آورم.

زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فتیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانه‌اش و به همسایه ها گفت : من به این درویش ثابت می کنم که هرچه کنی به خود نمی کنی.

از قضا زن یک پسر داشت که ۷ سال بود گم شده بود یک دفعه پسر پیدا شد درویش را دید و سلام کرد و گفت: من از راه دور آمده ام و گرسنه ام درویش هم همان فتیر شیرین زهری را به او داد و پسر فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت: درویش این چی بود که سوختم ؟درویش فوری رفت و زن را خبر کرد. زن دوان دوان آمد و دید پسر خودش است! همانطور که توی سر خودش می‌زد و گریه می‌کرد گفت: حقا که تو راست میگفتی؛ هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی.


 یک نفر در فصل زمستان به خانه یکی از خویشاوندانش رفت. چند روز پیاپی برف و باران می آمد و میهمان هم در آن جا مانده بود ، صاحبخانه که از دست میهمان خسته شده بود رو به میهمان کرد و گفت :هیچ کس ندیده شش روزه مهمون. میهمان جواب داد: مهمون چه کنه برف و بارون است. صاحبخانه گفت :بیخ بیخ دیوار راه رفتن بود آسون.


سگی تکه گوشتی را از دکان قصابی ید و فرار کرد. قصاب او را تعقیب کرد.سگ از ترس دل را به دریا زد و خود را به آب رودخانه انداخت و همین که در میان رودخانه رسید عکس خود را در آب دید و خیال کرد سگ دیگری است که پاره گوشتی در دهان دارد.

سگ حریص طعمه موجود را به خیال یدن آن لقمه ی در آب رها کرد آب گوشت را برد و در نتیجه از طعمه خویش نیز محروم گشت و سخت پشیمان شد.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها